گوش کنید :
اسم قصه: خانه شکلاتی??
قصه گو : سمینا❤️
نویسنده: سهیلا اعرابی?
تنظیم: ندا سلیمی
متن داستان :
خانه ی شکلاتی
دریکی از روزهای بهاری که بوی شکوفه ها همه جا را پر کرده بود ونم باران هم زمین را خیس کرده بود، در شهر آبنباتی مسابقه ی خوشمزه ترین وزیباترین کیک برگزار شد. جایزه ی این مسابقه خانه شکلاتی بود.
قرارشد تمام آبنبات های شهر در آن مسابقه شرکت کنند.
شاتوت کوچولو که یکی از این آب نباتهای شرکت کننده بود، با خوشحالی به خانه ی خود رفت، تا پختن کیک را شروع کند. وقتی وسایل و مواد لازم را روی میز چید، متوجه شد که در خانه خامه ندارد. به سمت مغازی خامه فروشی رفت و یک عالمه خامه های رنگی خرید. ودر خیال خودکیکهای زیبا وخوشمزه رامی دید. به خانه برگشت تا کیک را بپزد و تزیین کند. او دلش میخواست تصویر شاتوت را روی کیک تزیین کند. اما نمیتوانست چون نقاشی بلد نبود. به یاد دوستش بلوبری افتادو گفت.:حالا پیش بلوبری میروم و از او کمک می گیرم. چون،او نقاش خوبی است و مطمئنم میتواند کمکم کند. و دوتایی باهم در مسابقه شرکت میکنیم و تصویر هردو را روی کیک میکشیم.
با عجله به سمت خانه ی دوستش رفت. شاتوت کوچولو مودبانه سلام کردوگفت: ببخشید، با بلو بری کار دارم. پدر، بلوبری را صدا زد و خودش به داخل خانه برگشت. آن دوشروع به صحبت کردند. وشاتوت کوچولو ماجرای مسابقه و درخواستش از بلو بری راتعریف کرد. وگفت: آیا موافقی؟و کمکم میکنی؟
بلوبری پاسخ داد: معلومه که کمکت می کنم. تو دوست خوب من هستی. وقتی کیک را پختی، وموقع تزئین آن شد؛ کیک را به خانه ی ما بیاور تا ان را تزیین کنم. تو نگران نباش دوستی به درد همین روزها میخورد.
شاتوت کوچولو کیک را پخت وموقع تزئین، ان را به خانه ی بلوبری برد. بلوبری گفت : بعداز ظهرکارکیک که تمام شد؛ به دنبالت می آیم تا باهم به محل مسابقه برویم. عصر روز مسابقه شاتوت با ذوق و شوق زیاد لباس مخملی قرمز زیبایش را پوشید و منتظر بلوبری شد. اما بلوبری دنبال شاتوت نیامد، که نیامد. و خودش با کیک به میدان برگزاری مسابقه رفت. بلوبری روی کیک شاتوت کوچولو تصویر خودش را درست کرد.
شاتوت کوچولو از انتظار خسته شدو خودش تنهایی به میدان مسابقه رفت . داور ها مزه ی کیکهای را چشیدندوتزئین کیکها راهم نگاه کردند.ودر اخر کیک بلوبری را که هم خوشمزه بودوهم زیبا شده بود برنده اعلام کردند. بلوبری باخوشحالی بالا وپایین میپرید.
وقتی شاتوت کوچولو این ماجرا را دید. خیلی ناراحت شد. پیش داورهای مسابقه رفت و ماجرا را تعریف کرد.وگفت: من به بلوبری اعتماد کردم ولی او مرا گول زد.
داور ها واهالی شهر آبنباتی بسیار از کار بلوبری ناراحت شدند. واو را از مسابقه اخراج کردند.
خانم هلو داور مسابقه باصدای بلند گفت: در این مسابقه شاتوت کوچولو برنده میشود. واین خانه ی شکلاتی جایزه ی اوست. همه ی آب نباتهای شهر آب نباتی به شاتوت کوچولو تبریک گفتند.
بلوبری، نه تنها در مسابقه برنده نشد، بلکه دوست قدیمی خود راهم ناراحت کرده بود. اوپیش شاتوت کوچولو آمد و گفت: من خیلی پشیمانم. میخواهم مرا ببخشی ودوباره بامن دوست باشی. شاتوت کوچولو اورا بوسید وگفت: دوستی ارزشش خیلی بیشتر از این حرفها ست ما هردو برنده هستیم. همه برایشان دست زدند و با خوشحالی کیک را خوردند.
نوشته سهیلا اعرابی
آدرس کانال تلگرام?
? @childrenradio
واقعا علت این همه موسیقی تند وسط یک قصه شب برا بچه ها چیه؟بارها شده دخترم وسط چرت زدن دستهاش رو به حالت رقص تکون میده
دقیقا پسر منم پاشده تکون می ده😂
درود.
امید که همیشه کودکتان شاد باشد.
عزیزم صدای شما خیلی بهتره پسرم اول که میزنم صدا رومیشنوه